تیغ و شاهرگ ... ی حس مشکوک ... مشروب پشت مشروب ... ی فکره مشغول ... همه چی داغون ... بدون اون ... عشقم کجایی الان ؟!
بَس کــہ بــہ پاے تـــو نشـسـتم
ایســتـاבטּ را از یــاב بُــــرבه اَم !
دستـ روی دلمـ نگذآر …
همیــــن کهـ پـا گذاشتیـ کـافیستــــ !
ریحانـــــــــــــــــــــــــــه
شاید دیگه نتونی تکیه کنی به شونم
شاید دیگه نتونم مواظبت بمونم
اما هر جا باشی ب یادت میمونم
شاید ی روزی بیای اینجا ... شاید ی روز این نوشته هارو واسه خودت زمزمه کنی ...
شاید اونروز من دیگه نباشم ... شاید دوریت کاره خودشو کرده باشه ... و شاید دوباره مال هم شیم
چه انرژی عظیمی می خواهد کنترل اولین قطره اشک برای نچکیدن !!!
ب سلامتی خودت
این روزام میگذره ... آره میگذره ... ولی من از این روزا نمیگــــــــــذرم
خدایــا
برای خاموشی شب های انتظارم
فقط یک “فوووت” کافیست..
خاموشم کن…
خسته ام…
هیچ وقت نفهمیدم چرا درست همان کسی که فکر میکنی با همه فرق دارد یک روز مثل همه تنهایت می گذارد…